از یادگیری تا آموزش زوری!

به گزارش جام پارسی، در جوامع شکارچی ـ گردآورنده کار اصلی بچه ها بازی بوده است و از ویژگی های این جوامع تفریح زیاد، کار کم، لذت بردن از کار، روحیه مشارکت و همکاری، استقلال طلبی و مساوات را می توان نام برد.

از یادگیری تا آموزش زوری!

از آنجا که افراد برای به دست آوردن غذا و دفاع از خود در مقابل حیوانات و مراقبت از بچه ها با هم همکاری می کردند مساوات طلبی آنها به معنای اهمیت برابر احتیاجهای همه افراد بوده و میزان مساوات طلبی آنها بسیار بالاتر از آنچه امروزه به دنبال آن هستیم، بوده است و هیچ کس از دیگری برتر نبوده بلکه هر فردی دارای یک سری مهارت ها بوده و حتی فزونی جویی مورد تمسخر قرار می گرفته است.

افراد در زندگی بچه ها دخالت نمی نمایند و اصل اساسی رفتار آنها با کودک بر اساس اعتماد بر غرایز بچه ها است.

بچه ها به کشف در طبیعت و مهارت آموزی به وسیله مشاهده می پردازند و بیشتر وقت خود را مشغول بازی هستند.

افراد بالغ به بچه ها آموزش نمی دهند اما در خودآموزی بچه ها به وسیله پاسخ دادن به خواسته های آنان یاری می نمایند و به آنها اجازه امتحان کردن وسایل خطرناک را می دهند و می دانند بچه ها آنقدر عاقل هستند که به خود آسیب نزنند. در این نوشتار درباره تفاوت های امر آموزش اجباری به بچه ها با فرآیند صحیح یادگیری صحبت خواهیم کرد.

نگاهی به تاریخچه فرآیندهای آموزش به بچه ها

بعد از یک جانشینی و کشاورزی و نظام فئودالی و ایجاد صنعت، میزان کار افزایش یافت و مالکیت خصوصی شکل گرفت.

فرمانبری و فرمانبرداری و جامعه طبقاتی شکل گرفت و آزادی بچه ها نیز به فراخور آن کمتر شد و برخلاف جوامع شکار که خلاقیت و انطباق در هر لحظه موفقیت محسوب می شد، در این جوامع فرمانبرداری و نظم و خدمت اهمیت یافت.

بعد از این دوران با شکل گیری مذهب کاتولیک و پروتستان، آنهایی که در راس هرم قدرت قرار داشتند مصداق حقیقت بوده و وظیفه افراد رده پایین یادگیری تکرار و پیروی بوده است. دانش در انحصار گروه های مذهبی نهاده شد و انحصار دانش به ایجاد قدرت منجر می شد. تنبیه بدنی بچه ها طبیعی قلمداد می شد و نگاه به کودک، موجودی سرکش بود که با تنبیه بدنی اصلاح می شد.

مارتین لوتر که مذهب پروتستان را ایجاد کرد، معتقد بود همه افراد برای رستگاری باید نوشته های مقدس را بخوانند و در نتیجه آموزش جهانی برای خواندن ایجاد شد.

به دنبال آن مدارس ایجاد شدند و روش اصلی مدارس اولیه حفظ کردن طوطی وار و به جای کنجکاوی شست وشوی مغزی در جهت انباشت سرمایه بود. از اینجا به بعد یادگیری یک آموزش اجباری شد و بچه ها در بین آموزش ها زنگ تفریح داشتند و به بازی می پرداختند اما بازی یادگیری محسوب نمی شد بلکه دشمن یادگیری به حساب می آمد.

به مرور سیستم آموزشی یکدست با دروس تعیین و اهداف واحد طراحی شد. آگوست هرمن فرنک که سیستم آموزشی را تاسیس کرد، می گوید: بچه ها نمی دانند چگونه زندگی شان را اداره نمایند و زمانی که به حال خود رها می شوند به طور طبیعی به سمت رفتار بی فایده و گناه آلود کشش و تمایل دارند و در نتیجه این یک قانون است که بچه ها بدون ناظر و سرپرست جایی نباشند.

در این دوره بسیاری از بچه ها در کارخانه های صنعتی مشغول کار بودند و مدارس یکی از حامیان قوی ایدئولوژی قالب شدند و آموزش بچه ها وظیفه دولت بود و دولت به نام نویسی اجباری بچه ها پرداخت و

سلسله مراتب قدرت در مدارس شکل گرفت و دانش آموزان در پایین ترین سطح این قدرت قرار داشتند.

پیتر گری در کتاب یادگیری آزاد خود می گوید: امروزه بیشتر مردم کودکی و آموزش را به صورت درهم آمیخته می بینند و یادگیری را به صورت کار برای بچه ها در نظر گرفته اند که بچه ها باید به اجبار در محل کار حاضر شوند و به کار و تکلیف شان برسند! ما فراموش نموده ایم که بچه ها ذاتا برای یادگیری به وسیله اکتشاف و بازی خودانگیخته طراحی شده اند و در نتیجه آنها را بیش از پیش برای یادگیری محروم می کنیم و در عوض آنها را در روش های آموزشی خسته نماینده و به شدت آهسته قرار می دهیم.

شرایط امروز آموزش و یادگیری

امروزه بچه ها با هر سطح هوشی و هرگونه علاقه و استعدادی باید کتاب های درسی و آموزشی با چارچوب های خشک و یکسانی را پشت سر بگذارند. روحیه اکتشافی و خلاقانه در بچه ها با توجه به سیستم و هرم قدرتی مدارس از بین رفته است و نگاه دانای کل رایج در مدارس باعث ایجاد روحیه پیروی صرف از صاحبان قدرت در بچه ها می گردد.

کودک به جای ارتباط با محیط طبیعی و یادگیری خودانگیخته از دل تجاربی که در محیط کسب می نماید مفاهیم خشک و بی روحی را در قالب تئوری در کتاب ها و در کارخانه های درس می آموزد و مجبور به انجام تکالیف است؛ تکالیفی که از موضع بالا برای احتیاجهای کودک تعریف شده است و کودکی که میل ذاتی او به کشف و یادگیری به وسیله بازی است مجبور به انجام تکالیفی است که نمی داند کجا قرار است به کارش بیاید.

کودکی که در سراسر زندگی اش یک مرغ را از نزدیک لمس ننموده است مجبور می گردد که تصویر مرغ را ببیند و باور کند که پوشش بدنی مرغ از پر بوده و بسیار نرم است!

با گذشت سال ها هر روزه از میزان بازی که کار اصلی کودک است کاسته شده و زمان زنگ تفریح ها کمتر شده و ساعات مدارس و تکالیف بعد از مدرسه افزایش یافته است، به طوری که کودک گاهی بیش از هشت ساعت کار می نماید و علاوه بر مدارس، ایجاد رقابت بر سر بچه ها و نخبه پروری توسط والدین باعث شده است که بچه ها کلاس های آموزشی زیادی را از سنین پایین پشت سر بگذرانند و هر روز از میزان آزادی و حق بازی آنها کاسته گردد. دلزدگی از مطالعه و سرانه مطالعه در کشور خود شاهد از غیب این موضوع است.

در دو سال اخیر اندک لذت های حضور در مدرسه مثل زنگ تفریح و همکاری و بازی با دوستان با آنلاین شدن فضای آموزشی از بین رفته است و کتاب های بی روح، بچه های از درس و مشق فراری را روی دست خانواده ها گذاشته اند! خانواده هایی که دست راست سیستم آموزش محور بوده و به مدرسه هم اکتفا ننموده و برای هر لحظه بچه ها کلاس تازه ای را برنامه ریزی می نمایند تا از این تورنمنت سراسری

جا نمانند و بچه ها بازنده اصلی این تورنمنت هستند؛ بچه های که حق کودکی کردن شان گرفته شده است.

چه باید کرد؟

شاید این ایام به ما نشان داد که باید فکر جدی تری به حال سیستم آموزش وپرورش کشور کرد. طرح هایی مبتنی بر کاهش ساعت فعالیت مدارس، استفاده از بازی در آموزش دبستانی ها، انجام تکالیف در مدرسه، ایجاد مدارس کیفی که مبتنی بر یادگیری خودانگیخته است و مدارسی که به طورکلی احتیاج کودک به یادگیری خودانگیخته و بدون فشار آموزشی و اضطراب های بی فایده را درک می نماید رو به افزایش بوده است و امید است در سطح نظام آموزش و پرورش کشور طرح های بیشتر و جدی تری مشاهده گردد و تمام مدارس کشور از بُعد آموزش اجباری به سمت یادگیری خودانگیخته حرکت نمایند.

زینب ملایی - روان شناس حوزه کودک / روزنامه خبرنگاران

منبع: جام جم آنلاین
انتشار: 6 خرداد 1400 بروزرسانی: 6 خرداد 1400 گردآورنده: jameparsi.ir شناسه مطلب: 1285

به "از یادگیری تا آموزش زوری!" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "از یادگیری تا آموزش زوری!"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید